چاپ

آخرین تابستان

رای دهی:  / 111
ضعیفعالی 

فردا بشود یا نشود, تابستان بماند یا نماند, او بیاید یا نیاید, وقتی هیچ چیز این تن را در گور لحظه هایش خوشنود نمی کند, وقتی دیگر هیچ تغییری زیبا جلوه نمی کند, تابستان نمیرد هم دیگر هیچ چیز زیبا نخواهد شد! دیگر هیچ لحظه ای عزیز نخواهد بود.

تنم این حقیقت را نمی پذیرد که این تابستان با تمام بدی اش لحظه لحظه بیش تر می میرد. این بار تلقین هم نمی تواند این رفتن را به تعویق بی اندازد. هیچ طلسم و جادویی نمی تواند تابستان را برای من نگه دارد. شاید اگر می دانستم این تابستان رفتنیست, هرگز دل بسته اش نمی شدم! اما این بار هم اسیر شایدها شدم. اسیر تکرار! اما این تن باور کند یا نکند, فردا که چشمانم باز شوند, همه چیز به پایان رسیده است! آخرین تابستانِ من, جان داده است!

این آخرین تابستان با تمام گرمی اش, با تمام دردهایش, با تمام تمام حسرتش, تابستانِ من بود!

کاش این تابستان هرگز تمام نمی شد. امروز هم نمی آمد. کاش زندگی می مرد! لحظه ها جان می دادند. مرگ آخرین پایان این تابستان می شد ...

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

ارتباط با ما

جهت ارتباط با ما می توانید از طریق ایمیل و شبکه های اجتماعی با در تماس باشید.

این ایمیل آدرس توسط سیستم ضد اسپم محافظت شده است. شما میباید جاوا اسکریپت خود را فعال نمایید  

Instagram.com/Tannazetminan 

Linkedin.com/in/Tannazetminan 

FB.com/chera.tarkam.kard