چاپ

3.خبر رسیده کافی میکسا گرون شدن...

on .

رای دهی:  / 204
ضعیفعالی 

نویسنده: طناز اطمینان
شماره ی 3
1392.02.27

خبر رسیده کافی میکسا گرون شدن...
خیلـی حیـف شد! مثل این که دیگه نمی شه مست کرد!
اما راستش از وقتی تو سیاه چاله ی "وقتی آخرش هیچ تضمینی نیست, که چی؟" افتادم, دیگه خود اصحاب کهف هم حتی نمی تونن من رو شوک زده کنن, چه برسه به پولاشون که طلا شده.

گفتیم: جهنم! بی خیال همه چیز! اصن بزار موهامونو فر کنیم, و با رنگ موها سرگرم شدیم. اما حالا می فهمم رنگ موهم به ما نیومده! ذاتا سیاه خلق شدیم و انگار جز خود سیاهی هیچی به ما نمی رسه. خواستیم یک بار قهوه ای جلوه کنیم, نمی دونم چرا سر از یک جای مرغ در آوردیم با این موهای زرد! حالا حتی می ترسیم دوباره به سیاهی پناه ببریم, حتما این بار قرمزی چیزی می شیم دیگه!


به موهای قرمز هم که فقــــط رژ قرمز میاد! رژ قرمز رو هم که باید با شـال قرمز ست کرد. تو این هوا هم کی دیگه شال قرمز می پوشه؟ وقتی شالت قرمز باشه باید کفش قرمزم پات باشه! اما مگه می شه یک کفش رو دوبار پا کرد؟ خاک به سرم مردم چی می گن؟
اصن مـــو هم نخواستیم!

این شد که سر خودمون رو با دیوار گرم کردیم. البته از حق نگذریم این دیوار عجیب رقیب سرسختی هم هست! انقدر که ناز و افاده داره انگار از موهای ما افتاده! حالا یکی نیست به این دیوار بگه: عزیزم! اگه تو سفیدی, من بی رنگم! کافیه یه مشک پنکک بمالی به خودت!
والــــــلا!!! این دیوار بی چیش می نازه من نمی دونم:|

این شد که با دیوار هم کلاهمون رفت تو هم. الان مدتیه دیگه ازش خبر ندارم. بعد از جداییم با دیوار, سمت پنجره جذب شدم. با این برقی که پنجره می زنه بلاخره تونست منو مال خودش کنه. فقط حیف که از هم دوریم. نامرد اگر من نرم پیشش, خودش یک بار هم خبری از من نمی گیره! باز صد رحمت به اون دیوار که همه جا جلو چشم بود, هرچند از این کنترل کردن هاش خسته شده بودم, اما این که همیشه بود بازم پُعَن مثبتی بود براش. این پنجره که دیگه خسته‌ام کرده. یا بارونیه یا داغ. آخه آدم این قـــــــــدر تکراری؟؟؟ :|

اصـــــلن نه دیوار به ما اومده نه پنجره نه چهارچوب در!
نخواستیم آقا نخواستیم! موی زرد و قرمز هم برا خودتون!

فکر کنم دوباره باید برگردم سمت آینه! اما نمی دونم منو می بخشه یا نه؟ آخه شنیدم می گن: کسی که رفته, برگشتنش محاله!
حالا من برگردم چه دلیلی واسه آینه بیارم که قانع شه؟ بگم چرا چند سال حتی تو چشماش نگاه هم نکردم؟ بگم چرا زدم شکوندمش؟
از اتاقمم با بی رحمی هر چه تمام پرتش کردم بیرون. اما چه دورانی باهم سپری کردیما. خداییش نه یک بار به من فخر فروخت نه تکرای شد.

از همه چیز اون آینه خوشم میومد. واقعا چرا باهاش قطع رابطه کردم؟ خوشی زده بود زیر دلم حتما! باید برم از دلش دربیارم! شاید پیش اون دیگه نه از رنگ یه جای مرغ خبری باشه نه از سفیدی دیوار و نه از بارون پنجره!

اَه! لامصـــــــبا! اعصابم خورد شد.
واســـتید ببینم! پس شب هفت‌اش با کیه؟ گفتـه باشم به وللـــه من یـک قـرون هم ندارم خرجش کنم. دیگه خودتون می دونید و اعصاب مرده ی من! هرگلی زدید به سر خودتون زدید!

اصلن به من باشه می گم خاکشم نکنید! می گن ثواب داره مُرده رو زمین بمونه! این روزا کی داره خرج زنده کنه که حالا بخوایم به یک مُرده این قدر بها بدیم؟

تازه بخوایم هم براش مراسم بگیریم باید لباس جدید داشته باشیم! الکی که نیست! واـــی رژ قرمزمم که تموم شده! راســــتی کفش قرمزامو کســـی ندیده؟ فکر کنم مجبور شم برای بار دوم پام کنمشون!

نظرات   

 
+1 #2 جواب: 3.خبر رسیده کافی میکسا گرون شدن...mr.green 2014-02-22 19:25
:))))
یک تا ده ؟؟؟
فکر کنم ۴
مثل اون اوللللی ها جواب نداد
ولی خوب بود
نقل قول
 
 
+1 #1 جواب: خبر رسیده کافی میکسا گرون شدن...هادی 2014-01-19 17:55
خیلی ی جورایی خوشم اومد طوری که مونم برگردم با آینه آشتی کنم یا نه!
نقل قول
 

اضافه کردن نظر


کد امنیتی
تازه سازی

ارتباط با ما

جهت ارتباط با ما می توانید از طریق ایمیل و شبکه های اجتماعی با در تماس باشید.

این ایمیل آدرس توسط سیستم ضد اسپم محافظت شده است. شما میباید جاوا اسکریپت خود را فعال نمایید  

Instagram.com/Tannazetminan 

Linkedin.com/in/Tannazetminan 

FB.com/chera.tarkam.kard