قاب عکسی از تو

قاب عکسی از تو
در میان این اتاق
خودنمایی می کند
یاد آن دیوانگی
روزهای عاشقی
زندگی را در من باز جاری می کند
می گریزم, اما
باز هم این جایم
رو به روی عکست
چَشم در چَشمِ نگاهِ پاکت
یاد آن زیبایی , یاد آن عشق بزرگ
آه ای شیرینم! ای دو چَشمِ پر فروغ
من چرا ترک شدم؟
تو مگر دلبرِ دلداده ی من
سنگ بودی زغرور؟
سرد بودی از عشق؟
بارها می پرسم! کین دلم راضی شود
اما می دانی
بی تو و یاد و خیالت این جا
این دلم بی تاب است
چَشمانم غرق اشک انتظار
غرق این ترک شدن
خاطراتت این جا با من می رقصند
این دو چَشمِ غمگین, بر من می گریند
آه ای زیبایم! ای سُراینده ی هر اشعارم
بی غمِ چَشمانت! بی صدای ماهت
خانه ای از منو تو می سازم
عشقی ترک شده, یادگاری ماندگار
تنهایی بی امان, انتظاری سیاه
هیچ کس این جا نیست
هیچ کس این جا نیست
نسپارید دل را! ننوازید عشق را
نام خود را بر درِ این بی کسی
بر در این انتظار
تنها می کوبم
من ولی از تو فقط می گویم
منه من می بینند! توی تو می خوانم
وای بر تو انتظار
وای بر این انتظاری که نمی خواند مرا
وای بر این انتظاری که نمیارد تو را
وای بر این عاشقی!
وای بر این رفتن!
آه ای بی تابم! ای همان عاشق سرگردانم
ای نفس!
ای عشق!
ای زیبایی!
ای که خود, این عشق را می دانی
باز هم می رانی!
این جنونِ تبِ عشق, تنها مالِ من است
حسرتِ ترک شدن, بخت و اقبالِ من است
گله ای نیست ازین ترک شدن!
از جنونِ تبِ عشق
یادگاری از تو, بر درِ این خانه
شاید باز آیی! راه را گم نکنی!
یک قدم مانده به این در برسی
راه را گم نکنی!
دستانم گرمه عشقِ قابِ عکس
چشم هایم بسته! دستانم لرزان
قاب عکست روی قلبم می تپد
درد شیون می کند!
یادم می آید
ای که تو زیباترینی!
ای که تو عاشق ترینی!
ای دلِ من! دلبرِ دیرینه ی من
ترسم از رفتن توست! ترسم از ترک شدن
تو بگو می مانی! عشق را می خوانی
لحظه ای زود گذشت
در سکوتِ سردِ سنگین قفس, قسمم دادی مرا
ای جوان!
ای عاشق!
به جوانیت قسم! به نگاهت پیمان
لحظه ای بی تو نباشد این جان
اینک اما من تو را می خواهم
من پی ات می آیم
من به دنبالِ دلت می آیم
تو مگر قول ندادی که مرا می خواهی؟
تو مگر قول ندادی که پی ام می آیی؟
پس کجا رفت آن عشق؟
آن همه حرفِ قشنگ؟
من نمی دانم چه شد!
ای عجب از منو تو!
می گفتم می روم! گفتی می مانی
بی خدافظ رفتی! بی نگاهی پیِ من
ماندمت در انتظار!
شوق امید وصال!
آسمان!
ماه!
ستاره!
خورشید!
نامت را بر سر دیوار شهر می کوبم
هرکه پیدایت کند, مزد او را زندگی می گویم
زندگی دیگر چیست؟
یک نفس؟
یک حس؟
یک لحظه سکوت؟
یک قفس؟
یک عشق؟
یک لحظه جنون؟
شایدم آن رودیست, که به دریای بزرگی بی امان می ریزد
آه این دریا کجاست؟
آه این رود چه شد؟
این جوی بی آب, این رود خشک شده, این همان رودی است که به دریا می رفت؟
زندگی را پس چه شد؟
آه ای دردِ بزرگ!
آه ای بی تابی!
آه ای پروردگاری که مرا می خوانی!
زندگی دیگر بس است
این رود خشک شده ست
ماهی ها مردند
این گل ها را ببین! بی دلیل پژمردند!
گل های بنفشه!
گل یاس!
گل شب بو!
گل عشق!
گل پیچک را ببین! از غریبی, شب و روز, بر خود می پیچد
این زمینت بس غریب است ای خدا
زندگی ام بس حقیر است ای خدا
بودنت را می پرستم
دوری ات را می حراسم
لحظه ای بی تو گذشتن, امانم ندهد
سَجده کردن بر تو, از خیالم نرود
بارلاها می دانم که مرا می بینی
آخر یک روزی, پاسخم می گویی




نظرات
یکی یه دونه اییییی (y)
آپدیت کن لطفا دوس دارم نوشته هاتون رو
RSS نظرات این ارسال